آواز خر در چمن
در دورهای كه خانهها مثل امروز حمام نداشتند، هر محله یا شهری تنها یك حمام عمومی داشت كه تمام مردم شهر از آن حمام عمومی استفاده میكردند. این حمامها سقفهای بلند و گنبدی داشتند و حوضچهای در وسط حمام كه وقتی آب گرم
نویسنده: الهه رشمه
مورد استفاده:
این ضرب المثل در مواردی بكار میرود كه شخص فكر میكند تواناتر از دیگران است.در دورهای كه خانهها مثل امروز حمام نداشتند، هر محله یا شهری تنها یك حمام عمومی داشت كه تمام مردم شهر از آن حمام عمومی استفاده میكردند. این حمامها سقفهای بلند و گنبدی داشتند و حوضچهای در وسط حمام كه وقتی آب گرم در آن میریختند، حمام بخار میكرد و صدا خیلی خوب در حمام میپیچید و هر وقت شخصی در حمام میخواند صدایش بسیار خوب و صاف به گوش میرسید.
یك روز صبح كه یك مرد به حمام عمومی رفته بود، دید كسی در حمام نیست و حمام خیلی خلوت است. مرد دلش خواست بزند زیر آواز و كمی بخواند. وقتی شروع به خواندن كرد. از صدایش كه در فضای حمام میپیچید خیلی خوشش آمد و همینطور كه خودش را میشست با صدای بلند هم آواز میخواند. كمی كه گذشت به خودش گفت: چرا من چنین صدای خوشی داشتم و از آن استفاده نمیكردم؟ من با این صدای دلنشین میتوانم از خوانندگان معروف دربار شوم و در جشنهای دربار بخوانم و كیسه كیسه سكهی طلا پاداش بگیرم و از این زندگی سخت و پرمشقت نجات پیدا كنم.
مرد با این فكر سریع كارهایش را كرد و از حمام خارج شد و یك راست به خانهاش رفت، بعد بهترین لباسهایش را پوشید و به طرف قصر پادشاه حركت كرد. گذشتن از صف نگهبانان قصر كار بسیار سختی بود، ولی مرد به هر شكلی بود توانست اجازه دیدار حضوری پادشاه را بگیرد. او به همهی اطرافیان پادشاه گفت: من صدای بسیار خوبی دارم ولی این استعدادم را تا به امروز نتوانسته بودم كشف كنم و امروز اتفاقی این استعدادم را كشف كردم. اما امروز آمدهام تا با صدای زیبایم برای پادشاه كمی آواز بخوانم.
وقتی مرد به حضور پادشاه رسید اجازه گرفت و شروع كرد به آواز خواندن. هنوز یك لحظه نگذشته بود كه همه حاضرین در قصر گوشهایشان را گرفتند و با دست به او اشاره كردند كه دیگر نخواند. مرد كه خودش هم فهمیده بود صدایش، آن صدای داخل حمام نیست سكوت كرد پادشاه گفت: ما را مسخره كردی؟ این صدا قابل تحمل نیست چه برسد دلنشین.
مرد ترسید و گفت: اگر اجازه بدهید یك خمرهی بزرگ را تا نصفه آب كنند و برای من بیاورند تا صدای واقعی مرا بشنوید. پادشاه كه كاری نداشت و حوصلهاش سر رفته بود، دستور داد تا خمرهای بزرگ را تا نصفه آب كنند و برای مرد بیاورند. خمره را كه آوردند، مرد سرش را در خمره فرو كرد و شروع كرد به آواز خواندن. كمی كه خواند خودش احساس كرد كه صدایش آنچه توقعاش را داشته نیست. مرد با ناامیدی سرش را از خمره درآورد و حاكم كه احساس كرد مرد دارد آنها را مسخره میكند دستور داد تا نگهبانان چند تركه چوبی بیاورند و در خمره بیندازند و آنقدر این تركه را خیس كنند و مرد را كتك بزنند تا آب خمره تمام شود.
نگهبانان چند تركه آوردند. سپس تركهها را در خمره میبردند، تر میكردند و به تن و بدن مرد آوازهخوان میزدند. با هر ضربهای كه مرد میخورد، به جای داد و بیداد فقط میگفت: خدا رو شكر. كمی كه گذشت پادشاه كه میدید با هر ضربه مرد آوازه خوان یكبار خدا را شكر میكند، به نگهبانان گفت دست نگهدارید و از مرد آوازخوان پرسید: مرد حسابی تو در قبال كار اشتباهی كه كردی تركه میخوری، پس چرا خدا را شكر میكنی؟
مرد آوازخوان گفت: من امروز صبح در حمام آواز خواندم و احساس كردم صدای خوبی دارم. خدا را شكر میكنم كه اینجا و در خمرهی نصفه آب، در حضور شما خواندم. من میخواستم از شما بخواهم به حمام بیایید تا در آنجا برای شما برنامه اجرا كنم. اگر شما آنجا میآمدید و چنین دستوری را تا تمام شدن آب خزینهی حمام صادر میكردید، من زیر ضربات تركهها حتماً میمردم.
پادشاه از جواب هوشمندانهی مرد آوازخوان خوشش آمد و به نگهبانان دستور داد دست نگهدارند و از مجازات مرد آوازخوان چشم پوشی كرد.
منبع مقاله :
رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشههای آن)، تهران، انتشارات سما، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}